گرامی دار آزادی را 

ای در بند انتظار ، اسیر .

این عشق نیست که به بند میکشد تو را 

این چنگ زدن بر حضور دیگری است .

..........

در عشق که باید ، نباید است 

در عشق که بود هم ، نبودن است 

آخر چگونه میشود اسیر شد 

وقتی که وصل هم ، فراق است .

.....

باید که دست رها کنی در موج باد 

باید که در سکوت شب ، در بیفکنی 

باید که خود تبسم این لحظه ها شوی

این لحظه های دردمند ، پر ز حادثه 

این لحظه های ساکت خاموش 

این لحظه های پر ز فاجعه .

باید که خالی‌ شوی زهر چه هست 

باید که نشنوی و بشنوی 

باید که پر شوی از اینهمه تضاد 

شاید که در نهایت روز ، مبتلا شوی .

.......