مادر اشک میریخت و میگفت همیشه بچه های آدمهای کارگر ، در جنگ میمیرند ، سرمایه دارها دست بچه هاشون را میگیرند و فرار میکنند ، همین مردم عادی می مانند که باید قربانی شوند ، اینها را میگفت و مدام اشک میریخت ، تمام هشت سال جنگ را اشک ریخت و به ازای هر جوانی و انسانی که بر خاک غلتید مویه کرد . مادر به اندازه یک فیلسوف فهمیده بود که همیشه بچه های طبقه کارگر هستند که در جنگ میمیرند ، اگر چه به پدرهایشان در هزار مراسم لوح تقدیر داده باشند در روز کارگر .