از نسل زنان قدرتمند صحرا نشینیم ،
رنج ها ، توان میدهد بر بازوان ما ،
شادی ها ، جسارت میبخشند بر قلبمان ،
دردهایمان را ، جرعه جرعه می نوشیم سر خوشانه ،
آفریده شدیم تا عاشقی کنیم ،
تا شادی بیافرینیم در جهان سرد و تاریک ایل ،
تا لذت را متولد سازیم ،
دوست داشتن تو را
نیاموخته بودیم
با آن متولد شدیم.
دستانمان رنگ گل های کوهی را میگرفت
خاک ، سر سختی را هدیه دادمان ،
کوه ، بردباری را
و دریا ، لذت را .
طعم همه را چشیده ایم ،
اینک آسوده به خواب خواهیم رفت
در دامن مادرمان، در خاک سرد کوهپایه ها ،
باشد که عشق ، آخرین توشه ای باشد
که برایت کنار چادر ، جا مانده از ما
به ارمغان .