مریم مجدلیه 

من بودم ، 

در صحراهای پر غبار 

سنگسارم می‌کردند ،

با سنگی 

که نفرت خلق

از دوست داشتن 

در آن نهفته بود .

من اما 

مسلخ خویش را دوست می داشتم ،

که آخرین نگاه تو را بر خویش 

به یادگار 

دفن میکردم .