آمده بودم که بمانم
در کنار ت
در میان تندبادهایی که ریشه های سست درختان مغرور را به پرواز در می آورد ،
آخرین ترانه ای را که میدانم
با صدای خش دار و فرسوده برایت
زمزمه کنم ،
اما تو
با اولین قطار صبحگاه
از این سرزمین پر طوفان
گریخته بودی
تا شاید در جایی ، ریشه کنی اینبار
عمیق و پر قدرت .
زمزمه هایم را
ایکاش با خود میبردی
برای وقت دلتنگی .
با کدام تند باد
به پرواز در خواهم آمد ؟