تو را دوست داشتیم
چون طفلی که در وجودمان پرورش داده بودیم ،
با تو نان را قسمت کردیم و نمک را ،
با تو ، رنجهای مگو را، که در پشت نقابهای خونسردی زنانه ، و لبخندهای کمرنگ خوشبختی همیشگی ، پنهان میکردیم همواره ، بازگو کردیم .
میپنداشتیم که دوستمان میداری و عزیزمان میپنداری .
سفره خانه بر تو گشوده شد ، درهای بسته بر قدم تو ، باز شد .
آنگونه که عزیزت میداشتیم ، آنگونه که تو را خویش میپنداشتیم ،
دریغ ، که دشمن درونمان ، بودی و جان مقدس زندگی را
کم سویه میکردی .
ای عشق ،
این شکوه ها برای توست ،
تا راه خویش گیری و زنان تارک دنیای سرزمینمان را ،
به حال خویش رها کنی ،
چرا که ما ، از برای زنده به گوری آفریده شده بودیم
نه برای دوست داشته شدن ،
نه برای عاشق بودن ،
نه برای زندگی ،
ونه برای تو .
🌺🌺