" تو باد باش "

در کوچه های قدیمی سنگفرش شده ، 

مرا جستجو کن ، 

تو باد باش ،

در خانه های خالی مانده از عطرت ، 

هوای تازه هدیه ببر ، 

گیسوان مرا ، نوازش کن 

با سرپنجه نازک خیالت، 

تو باد باش 

بر خاطر نگران من ، خنکای سحرگاه تابستان را 

به ارمغان بیاور.

مرا با خود ببر 

به جغرافیای حضورت 

که هیچگاه ، در هیچ نقشه ای ، مرزی نداشته است .

مرا با خود ببر ،

به باغهای دور ، به چمنزارهای سرشار از شبنم ، 

به سبزی فراموش شده ،

به کاچستانهای متروک ، 

ویرانه های مرا 

با خود سرشار کن 

ای نسیم تابستان !

در انتظار تو بیدارم .