معمولی بودیم ،
همین آدمهای معمولی هر روز به تکرار ،
نه زیبا و نه نا زیبا ،
نه گناهکار و نه بی گناه ،
نه فرشته و نه شیطان ،
دلمان اما گرم میشد به شعله های مقدس ،
عشق ، ما را برتر میکرد انگار
از هجوم بیهودگی ،
یکنواختی هر روز ،
روح صیقل داده میشد با سایش احساس ،
چشم ، زیبا میدید ،
دست ، مهربان میشد ،
زیباتر میشدیم ، سبک تر ، انسان تر ،
اکنون که میان خاکستر عشق ، ایستاده ایم
نه آنیم که بودیم
نه آنیم که هستیم .