اسبی هستم 

در دنیای دیگری ، 

اسبی سرکش 

که پای در دشتهای خشک و سوخته ، می فشارد ،

تا رسیدن به خنکای دامنه کوههای دوردست ، 

آنجا که شبنم سحرگاه ، آیینه صبح میشود 

و آسمان ، آسمان مهربان ، در افق ، لبخند. می زند ، 

اسبی هستم 

به جستجوی تو ، 

پای کوبان ، 

غرق خون ، 

می دوم ، 

بی هیچ خستگی ، یا هیچ رنجی ، 

تنها در آغوش باد ، 

به انتظار تو ، می آیم 

در دنیاهای دیگر ، زندگی زیباتر می‌شود و مهربان‌تر

مرگ نیز ، حتی 

آسان می نمایاند در انتها .