یک وقتهایی ، دلمان به چیزهای ساده خوش میشود ، گرم می‌شود ، مثل عصر پاییزی که خورشید آخرین زورش را میزند تا تن خنک ایوان را کمی گرمتر کند ، دلمان به یک فنجان چای در کنار عزیزی ، یک تلفن ساده ، یک کتاب دوست داشتنی ، یک منظره زیبا ، دیدن آسمان آبی ، همین روزمرگی های نادیدنی ، و شنیدن صدایی از دور دست رویاها که در ذهن مان گاه به گاه تکرار میشود ، یک ترانه آشنا که آدم را پرت میکند به یک حال خوب و دوست داشتنی ، یک عطر آشنا که ذهنت را غافلگیر می‌کند ناگهان و فضا را از خاطره ای دوست داشتنی پر میکند .

گاهی که حال دلمان خوش نیست ، گاهی که زندگی آنقدر نفس‌گیر است که اشک‌ها هم برای تسکین اش کم می آورند ، همین دلخوشی های کوچک که جمع شوند کنار هم ، شاید یادمان بیاورند که هنوز هم مهربانی هست ،هنوز هم دلخوشی ها هست .....