دیگر اشک نمی ریزیم ،
از نسل زنانی هستیم که چون سنگ می مانند.
درونشان ، چون امواج متلاطم دریا ، خروشان است
و نگاهشان ، تهی ، سخت و سرد .
اشک ، تمام که میشود ، دیگر خون باید گریست
خون گرم زندگی که جاری میشود بر خاک ،
خون عشق ،
خون انتظار ،
خون فراق ،
هجران ، درد ، زخم ....
در خود گره خورده ، باید که راست قامت ایستاد ،
زنان اینگونه میمیرند هر روز ،
هر روز ، ایستاده بر قامت زندگی ،
سخت ، سرد ، محکم ،
اشک فروخورده ، لبخند از یاد برده ،
سخت ، سرد ، محکم ،
آتشفشان درون را اینگونه مهار توان کرد ،
اینگونه .
🌺🌺