خیابان ، دیگر مقدس است ، 

بارگاهی که قربانی شدند کودکانمان ، 

اینبار که به خیابان آمدیم 

در هر قدم ، اشک ریزان ، 

حاصل عمری درد مادران را ، در زیر پا حس می‌کنیم 

حاصل عمری سفیدی موی پدران ، 

این خیابان ، 

این سنگدل سیمانی 

اکنون ، یکی شده با نفس گرم زندگی که در لحظه تمام می‌شود ، 

گهواره هر روز کودکان 

لالایی خویش را اینک در گوش خیابان 

زمزمه میکنیم 

فرزندانمان ، اینجا خفته اند .

آرام گیر ، آرام 

دلبند سرکشم ، 

یاغی نوجوانم ، 

من در کنار تو هستم 

چون تمام شب‌های دیگر .