نان را قسمت کردیم با هم ،
چشم انتظار مانده بودیم تا برگردی ،
سهم تو ، باقی مانده بر سفره ،
تو را در خاطرات خویش ، قسمت کردیم ،
هر یک ، با لبخندی ، تو را به یاد می آورد ،
شادی به یاد اوردنت ، تیرگی خانه را ، روشن تر میساخت ،
باور نبودنت ، چون حبابی می ترکید ،
زنان ساده دل هر روز ،
تو را چون نان مقدس ، هر روز با طعمی تازه ، میساختند
در قالبی نو ، آوازی ، یا قصه ای بدیع ،
تو چون ذرات روشن صبحگاه ، در در گاه خانه ، متولد میشدی ،
زنان ، تو را فشرده بر سینه ، می پاشیدند چون دانه های گهربار ، بر تن زندگی ،
ای عشق ،
ای تکرار مدام مهربانی ،
سهم نان ات باقی است بر سفره ،
برگرد .