ای عشق 

بانوی آبی 

با خرمن گیسوان سیاه ، 

زندگی را به سخره نگیر ،

با هر وزش نسیم در میان گیسوانت 

زیبایی ات را می‌پاشی بر خشکی دلهای ژنده پوش ،

از زندگی ، مگذر ،که این سالخورده ، بی تو می پوسد به دمی.

بر کوهستانهای بلند که خدایان ، تو را بر آن نهادند 

و بندگانت ، قربانی پیشگاه تو اند، 

جاری کن باران های طلایی مهربانی ات را .

آشتی کن با زندگی ، 

آشتی .