شتابزده!

شتابزده گفتیم خدا نگهدار ، 

و عبور کردیم .

سر برنگرداندی تا دوباره نگاهت کنم ، 

و اینبار به آرامی بگویم :به امید دیدار .

شتابزده ، امیدها را زیستیم به نا امیدی .

شتابزده فراموش کردیم ، 

به آرامی گذشتن از کنار هم را ، 

رفتیم و تمام کوچه های گذشته ، از یاد گریخت .

شتابزده خندیدی و رفتی ، 

به آرامی اما ، زیستن بی تو ،

آغاز شد .