تنها مادربزرگی که داشتیم ، مادر مادر بود .آنچه از او به باد دارم پیرزنی با قامتی خمیده و پوستی رنگ پریده و چروکیده و چشمانی بی فروغ بود . زنی از تبار زنان ایلیاتی و عشایر که رنج بسیار برده و داغ فرزند دیده بود ، در سالهای سالخوردگی دیگر توان زیادی نداشت . عاشق نوه های پسریش بود ، مخصوصا پسرها . سالی یکبار از روستا به دیدن مادر می‌آمد ، چندان با ما اخت نمیشد و مدام با مادرم حرف میزد ، انگار که ما اصلا وجود نداریم ، در فکر این بود که برای نوه های پسریش چه هدیه ببرد . با خانواده یکی از پسرهایش زندگی میکرد و عاشق بچه های آن پسرش بود . آن کلیشه های رایج که همگان از مادربزرگ خود به خاطر دارند در ذهن ما شکلی نگرفت ، مادربزرگی که در خانه اش جمع میشوند و غذاهای خاصی برای همه می‌پزد و قصه های قشنگی بلد است ، مادر بزرگی که دوستشان دارد و خانه اش گرم و باصفا است و ....

مادربزرگ دخترها را دوست نداشت ، همین خصوصیت را به دختران خود نیز منتقل کرده بود ، کلمه ای به مهر نمی‌گفت و اغلب از نگاه کردن به ما پرهیز میکرد ، شاید در ما ، خودش را می‌دید و رنج‌های کشیده اش را ، یا در مادرم سرنوشت مختوم خویش را به عنوان یک زن ، کوچکتر از آن بودیم که درکی از رنج های او به عنوان یک زن ایل داشته باشیم ، کودکانی خرد و معصوم که تنها دلشان نگاهی گرم و دستانی مهربان می‌خواستند .

مادربزرگ بعد از مدتها بیماری و در بستر بودن که درگذشت ، احساسی نسبت به او در ما وجود نداشت، شاید از اشکهای مادر متاثر می‌شدیم و ناراحت بودیم ، اما در ذهن ما اچ میهمانی بود که گاهی می‌آمد و بیحرف و مهری ، از ما گذر میکرد و می‌رفت ، بیگانه ای در ذهن ما که نام مادربزرگ داشت .

اینگونه بود که کودکی های متفاوت و نامهربان ما در سایه سار آدمهای بزرگ اطرافمان شکل می‌گرفت و حفره‌ های خالی در وجود کودکانه ما شکل می‌گرفت تا جای خودشان را در تمام زندگی نشان دهند . 

چه تلاشهای و جان کندنهایی تا گلدانی گل و خاطره ای زیبا بگذاریم در این حفره ها ، اما هر بار که طوفانی می‌وزد در زندگی ، گلدان گل می‌افتد و خاطره آویزان می‌شود از لبه حفره و چیزی زشت و نامانوس دهن کجی میکند که شما ، همان دختران دوست نداشتنی هستید ، همان موجودات کوچک و نخواستنی......و ما مبارزان همیشگی این زندگی ، زنان سختکوش و جنگجو ، دوباره گلدانی دیگر و خاطره ای دیگر میسازیم و حفره را ترمیم میکنیم و اینگونه خود را عزیز میداریم . 

بودنمان را گرامی میداریم همواره.