اندازه مورچه ها از حد معمول بزرگتر است ، طوری که از مسافتی دور توجه آدم را جلب میکنند ، داخل سوراخی وسط پیاده رو کنار باغچه ، در انتهای خیابان ، جاییکه که کمتر آدمها رفت و آمد می‌کنند ، خانه ساخته اند. اولین باری که دیدمشان ، چند عدد بیشتر نبودند ،خاک ها را از داخل حفره بیرون می‌آورند و روی زمین می‌ریختند ، دفعات بعد که دیدمشان به تل خاک کنار لانه اضافه شده بود ، اما این اضافه شدن به صورت منظمی ، دایره وار در اطراف ورودی خانه بود . باران شدید روزهای گذشته که باریدند ، نگرانشان بودم .حتما که آب داخل خانه شده بود و چه بسا لانه را پرکرده باشد . فردا صبح که به خانه شان سر زدم هیچکدام نبودند .خاک اطراف لانه گل آلود شده بود و ورودی لانه بسته شده . نمی‌دانستم آیا مورچه های پرتلاش من ، دوباره برمی‌گشتند یا خانه را رها می‌کردند . هوا که آفتابی شد و ابرهای باران زا ، ما را تا پاییز ترک کردند ، مورچه ها برگشتند ، دوباره خاکها را از داخل لانه بیرون می‌آورند و تل جدیدی از خاک در کنار خانه ، به شکل منظم خود شکل می‌گرفت . حالا شبها در مسیر پیاده روی ، در آن سکوت انتهای خیابان ، کنارشان میمانم و به این تلاش مداوم و زیبا نگاه میکنم ، هر مورچه که گرده خاکی به همراه دارد آن را با خود به دورترین فاصله از ورودی خانه میبرد و آنجا رها میسازد ، مورچه بعدی همان کار را تکرار میکند و دایره اطراف خانه بزرگتر میشود ، اما همچنان نظم موجود در آن حفظ میشود . مورچه ها آرام و آهسته کار میکنند و اهمیتی به آنچه در کنارشان هست نمیدهند . گاه ماشینی از کنار پیاده رو رد میشود و سکوت را بر هم می‌زند ، گاهی سگی یا گربه ای گذرش از کنار لانه می‌گذرد و گاهی هم رد دوچرخه ای در کنار تل خاک به چشم می‌خورد . اما حرکت آرام و منظم و پیوسته مورچگان ، ادامه دارد و ادامه دارد . دوستان کوچک من ، دوستان پر تلاش من هر شب در بزم شبانه تنهایی من ، درسی دوباره به من می‌آموزند ، تلاش کن ، تلاش کن و ادامه بده حتی اگر باران در خوابگاه توست .....