اتاق‌های نامرتب من را یاد زندگی می‌اندازند. یاد دوست داشتن. یاد اینکه گاهی چیزی بزرگ‌تر از ما از راه می‌رسد و همه ترتیب‌ها را به هم می‌زند. اتاق‌های نامرتب گاهی داستان زنی را روایت می‌کنند که دلش شکسته، گاهی قصه مردی را می‌گویند که آواره دلبستگی است. اتاق‌های نامرتب روایتگر آدم‌هایی هستند که تا صبح را از شدت دلتنگی نخوابیده اند، لب به ظرف غذا نزده‌اند، کاغذ‌هایشان را جمع نکرده‌اند، نوشته‌هایشان را تمام نکرده‌اند. اتاق‌های نامرتب قصه کسی را می‌گویند که شب دیر خوابیده، صبح دیر بیدار شده، قهوه ش را تمام نکرده، لباس خوابش را در کشو نگذاشته، در را پشت سرش قفل نکرده.

اتاق‌های نامرتب خبر از زندگی‌هایی می‌دهد که از پس ناآرامی برنیامده، که اتفاق بزرگ را به قیمت آرامش‌های کوچک نفروخته، که اژ اضطراب نترسبده، که از ترس نترسیده، که از نرسیدن نترسیده.

اتاق‌های نامرتب داستان آدم‌هایی را می‌گوید که بی‌قراری را از نزدیک دیده‌اند، آدم‌هایی که قرارشان با زندگی را فراموش نکرده‌اند، آدم‌هایی که خودشان را به مرتب بودن عادت نداده‌اند.

 

•امیر علی بنی اسدی