" پیش از آنکه قهوه ات سرد شود "نوشته توشیکازو کاواگوچی ، ترجمه خانم روشنک ضرابی، داستان زیبای دارد ، آدمهایی که به امید بازگشت به گذشته ، به یک کافه دنج و کوچک با سبک و سیاق قدیمی و سنتی ، میروند تا با نشستن روی یک صندلی ، برای لحظاتی به گذشته بروند ، آدمهایی که هریک هدف خاصی از این سفر دارند ، فومیکو برای آخرین خداحافظی با مردی که دوستش دارد و به سفر رفته ، هیرایی برای دیدن دوباره خواهرش که از دنیا رفته و طلب بخشش ،......بر روی صندلی می‌نشینند ، اما کافه قوانین خاصی دارد و این قوانین باعث می‌شود که تنها افراد خاصی این کار را انجام دهند :

- تنها بر روی یک صندلی میتوان نشست و به گذشته بر گشت .

- در زمانی که در گذشته هستند ، نمی‌توانند از روی صندلی بلند شوند.

- تنها با آدمهایی میتوان ملاقات کرد که قبلا به کافه آمده اند 

- ملاقات با افراد در گذشته ، به هیچ وجه حال را تغییر نخواهد داد .

- تنها زمانی که در اختیار دارید به اندازه سرد شدن فنجان قهوه ای است که برای شما ریخته میشود و باید فنجان را قبل سردشدن بنوشید و برگردید .

با تمام این قوانین چرا آن آدمها دوست دارند که به گذشته برگردند وقتی نمی‌توانند تغییری در حال بدهند ، این سوالی است که هر کدام از شخصیتهای داستان در ابتدا از خود میپرسند ، اما شهامت روبرو شدن با گذشته و تغییر در احساسات خود را دارند و تصمیم به انجام آن می‌گیرند ‌.

داستان بسیار متن روان و زیبایی دارد ، فضای داستان شاعرانه و فانتزی است و آنقدر زیبا توصیف میشود که حس می‌کنید داخل کافه کوچک نشسته اید و در حال تماشای آن آدمها هستید ، و شاید آرزو می‌کردید که ایکاش می‌توانستید همراه آنها به گذشته سفر کنید ، شاید برای آخرین وداع با عزیز از دست رفته ، برای آخرین دیدار با یار سفر کرده ، برای طلب بخشش ، برای گفتن دوستت دارمها ، شاید همین الان هم برای گفتن تمام دوست دارم ها دیر نشده باشد ، قبل سرد شدن آخرین فنجان قهوه ، زیباترین حرفت را بگو .