چه جوانانی! اسماعیل، می بینی؟ چه جوانانی!
بسیاریشان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده اند
و موهای صورت پسرها هنوز درنیامده. و دخترها را می بینی؟
چه پاهای لطیفی دارند!
جنگ است، اینجا هم جنگ است اسماعیل!
گریه نکن! فریاد نکن! دهنش را ببندید، قوانین را به هم زده است!
گریه نکن اسماعیل، جنگ است!
نفت از کنار حجره ها بالا می رود
چه معجون عجیبی! چاه های نفت در کنار حجره هاست و در
حجره ها جوانان نشسته اند!
آه، چه نفتی! شیرظلمت است این نفت!
و نفتکش ها در سکوت پر می شوند
و جوانان در سکوت پیر می شوند
و در اعماق زمین، و در بالاسر، و بین دست یک بدن،
جنگ است اسماعیل، جنگ است!
مرده باد شاعری که راز حجره و چاه را نداند
زنده باشی تو که این راز را می دانستی...
#رضا_براهنی