میخواستم ذرات نور باشم ،
در جهان دیگری ،
در دستان بخشنده مادرم ، آفتاب ،
بر تو بخشیده میشدم
تا همیشه ،
تا میان روزهای با تو بودن ، چرخ میزدم میان زمان ،
و در ابدیت همیشگی مادرم ، خورشید
شریک میشدم با تو .
یا نسیمی ، که همواره
در برت ، در میان دستهایت ، میوزید ،
لبخندت را ، و مهربانی دستهایت را ،
با خود میبرد به هر کجا که میتوانست .
یا شاید آسمانی ، بالای سرت ، یا حتی گلی در باغچه ات.
تنها ، میخواستم باشم در کنارت ،
برای دمی ،
لحظهای ،
درنگی .