در قاب خالی یک پنجره 

شاخه های نارنج 

چشم انتظار مانده اند ،

شکوفه های بهار نارنج 

در طلوع زود هنگامشان 

بهار معطر را 

مشت مشت میپاشند 

بر تن زندگی .

شکوفه بهشتی !

شبها خواب کدام واحه را میبینی ؟

تا پر پر شوی در اولین وزش باد گرم اسفند ماه 

چه نوازش هایی که بر خستگی مچاله شده ام ، 

با معطر نگاهت ، هدیه میکنی .

چه امیدهایی که 

در گرماگرم این لحظات خاکستری 

بر این قامت پیر زندگی 

هدیه میکنی .

ای شکوفه جاودان !

سپاسگزار توام 

بر این کوتاه لحظه ای که آفریده ای .