بیگمان ، حضور نخواهی یافت
ناگاه
در یک شب گرم تابستان .
بی گمان ، هیچ گاه دست نخواهی فرسود
بر این تکیه گاه در ،
هیچ گاه لمس نخواهی کرد
این ترکهای مورب و عمیق افتاده بر دیوار خانه را ،
نخواهی آسود بر این صندلی کهنه ،
گوش فرا نخواهی داد
بر این زمزمه خش دار صدایی که میپیچد در راهروهای تاریک،
شبانگاه ،
تا شاید ، بروبد اندوه جانفرسای دلی را با موج نت ها .
و نخواهی دید
هیچگاه
زنی را که تلی خاکستر شد
در قاب پنجره .