مشت میزند بر در ، زندگی 
مرگ ایستاده بر قامت در 
بی اعتنا ،
ساکت 
گوش می‌دهد 
به نعره های جان خراش زندگی ،
چه کسی میتواند بترساند مرگ را 
که قرن‌ها زیسته است بر هستی 
که در پایان زندگی را 
خواهد بلعید 
چون تمام دگر هستی ها ،
در کام خویش .
نعره مزن زندگی !
در این دم آخرین 
لبخند بزن .
این در گشودنی نیست 
حتی برای تو ، ای دم مسیحایی !
ای زندگی !
لبخند بزن .