دارد مطالعات میخواند ، رسیده است به حمله مغول ها به ایران ، میگوید مادر میدانی فقط چون حاکم یک شهر چند تا بازرگان مغول را به جرم جاسوسی کشته ، چنگیز خان به ایران حمله کرده . آخر چرا این حاکم فکر نمیکند میشود آدمها را زندانی کرد اگر فکر میکند جاسوس است نه اینکه بکشد و بعد یکی از بدترین جنگهای ایران رخ دهد ، تازه محمد خوارزمشاه را بگو که فرار میکند و بعد پسرش میجنگد ، به نظرت عجیب نیست که آدم پادشاه باشد بعد فرار کند .
میگویم :نه عزیزم ، برای من عجیب نیست ، اگر آن حاکم به اندازه تو دانا بود که آدم نکشد و آن پادشاه با اندازه تو میفهمید که فرار نکند و وظیفه خودش را انجام دهد الان ما در موقعیت دیگری بودیم .
میخندد و میگوید بله ، دیگر شاید لازم نبود این همه تاریخ و اتفاقات بد را حفظ کنیم .الان فرق سلطان محمد و چنگیز خان را نمیدانم ، هر دو ما را بدبخت کردند .
دختر نازنینم ، باید با اتفاقات تلخ تری هم در تاریخ این کشور روبرو شوی ، دل قوی دار که ما خود ، همه ، این مام وطن ، مخزن دردیم .
درد
درد
درد .