فیلم land ،روایت زیبایی دارد از سوگواری . زنی به نام ایدی ، در سانحه ای خانواده اش را از دست میدهد و برای سوگواری به کلبه ای در کوهستان پناه میبرد تا دور از همه انسانها ، بدون هیچ وسیله ارتباطی ، روزگار را سر کند .

کوهستان سرشار از زیبایی است ، اما ایدی برای لذت بردن از این سکوت و زیبایی به آنجا نرفته است ، روزهایش به سختی می‌گذرند ، او قادر به درک محیط اطراف خود نیست چرا که قادر به زنده ماندن نیست ، در زمستان بسیار سخت ، او نیمه جان در کلبه اش توسط یک شکارچی پیدا میشود و نجات می یابد ، میگل ، نیز خانواده اش را از دست داده است و سعی می‌کند با کمک به ایدی ، راهی برای آرامش خویش پیدا کند ، او به ایدی ، شکار کردن ، و زندگی در طبیعت را می آموزد ، کم کم ، زن با طبیعت ارتباط برقرار میکند ، راه کاشتن را می‌آموزد ، راه زنده ماندن را و زندگی کردن را . اطرافش ناگهان همه چیز با او به سخن می آیند ، حالا گذر زمان معنای دیگری دارند ، فصلها ، حشرات ، حیوانات ، آسمان ، همه برای بقا به او ملحق می‌شوند ، جهان برای زندگی با او هماهنگ میشود . دوران سوگواری به پایان می‌رسد و دیگر زمان زندگی کردن فرا می‌رسد . 

هر چند پایان تلخ بیماری میگل ، عذاب بیشتری برای ایدی است اما او تصمیم خود را برای زنده ماندن گرفته است و با سپاس گذاری به زندگی برمیگردد.

طبیعت در فیلم سرزمین ، آنچنان دلنواز و زیباست که بار تمام صحنه ها را بر دوش میکشد ، بکر ، شفاف ، دست نیافتنی و زیبا .