و تو زندگانی من بودی
و نمیدانستی ،
تو را گناهی نبود بر شانه هایت ،
که من برگزیده بودم ، چنین سنگین باری بر شانه هایم ،
در راه ، چون مسیح ، صلیب بر دوش ،
بار گناهان و اندوه ما را ، من
میکشیدم بر دوش ،
آنکه بیشتر گرامی میداشت
من بودم
تو را ،
چرا که تو زندگانی من بودی
وتاج خار بر سر من نهاده بودند ،
تا رهایی تو را
نظاره کنم و مرگ خویش را .