مناسبت روز دختر ، برایم معنایی ندارد ، چرا که هیچوقت به عنوان دختر ، جایگاه خودمان را پیدا نکردیم ، نسلی بودیم که توسری خورده و به عنوان جنس دوم بزرگ شدیم ، با این باور که به عنوان زنان آینده ، باید بسوزیم و بسازیم و صدایمان در نیاید و وظیفه حفظ آبروی خاندان را به عهده گرفتیم .
از دختر بودن جز صدای بلند مردان خانواده بر سرمان ، نگاه تحقیر آمیز و با انتقاد در جامعه ، اگر بلند می خندیدیم ، اگر بلند در جمع حرف میزدیم و به اصطلاح عامیانه سلیطه بازی در میآوردیم ، چیزی نصیب مان نشدیم .
دختر بودنمان تلخ بود ، تلخ ...
صبحها ، به سخنرانی پدر درباره اینکه سرانجام آبروی خانواده را بر باد خواهیم داد ، گوش میدادیم و با دلی شکسته و حیران از اینکه چه کرده ایم که باید مستحق این الفاظ باشیم راهی مدرسه میشدیم ، پیچیده در افکاری تیره و تار، تا در مدرسه هم مورد تعلیم و تربیت ای قرار گیریم که سر به زیر بودن و متواضع بودن در مقابل مردان را به ما آموزش میدادند.
در نهایت ، این ما بودیم که طغیان کردیم ، خودمان را یک روز کشیدیم بیرون ، از هر آنچه که ازما انتظار داشتند به عنوان یک زن سر به زیر ، فاصله گرفتیم ، بلند خندیدیم ، بلند اظهارنظر کردیم ، با حجاب اجباری مخالفت کردیم ، آموزه های مذهبی را رد کردیم و .....هر آنچه گفتند که نباید انجام بدهیم ، انجام دادیم و در آخر خودمان شدیم ، درست و نادرست را خودمان انتخاب کردیم و مسولیت کار خود را به عنوان یک انسان بر عهده گرفتیم .
،هر روز که بیدارمیشوم به دخترانم میگویم که چقدر دوستشان دارم ، هر روز میگویم که بهترین هستند ، هر روز برای من جشنی است که از بودنشان دارم . اینکه فارغ از جنسیت ، اول انسان هستند و در هر مقام و رتبه و جایگاه ، باید که خودشان را دوست داشته باشند و راه خویش را انتخاب کنند.
هنوز در جامعه امروز ما ، که زنان از بسیاری از جایگاه ها و حق انتخاب ها ، محروم هستند ، جشن گرفتن روز دختر ، بی معنی است .زمانی جشن ما خواهد بود که دخترهای سرزمین ما ، ارج نهاده شوند به عنوان انسان نه چیز دیگر .