در روزهای اندوهناک خرداد ماه ، به کتاب طنز "چگونه با پدرت آشنا شدم " نوشته خانم مونا زارع پناه بردم ، چندان کتاب طنز نمیخوانم ، اما این کتاب را که شروع کردم تا آخرش را یکسره رفتم ، داستان از جایی شروع میشود که دختر جوان قصه ، یک روز بعد از عروسی یکی از بستگانش ، ناگهان تصمیم میگیرد که به دنبال همسری برای خودش بگردد ، و داستان جذاب خود را آغاز میکند ، هر چند بسیاری از نقدهایی که خوانندگان نوشته اند بر این است که تنها دغدغه یک دختر یافتن همسر نیست و آن را موضوعی فاقد جذابیت یافته اند ، اما من به شخصه ، کلی با کتاب خندیدم و از خلاقیت نویسنده لذت بردم ، از اینکه کتاب توانست برای ساعتهایی مرا از اندوه نجات دهد از نویسنده سپاسگزارم ، خانم زارع ساده و بی ادعا داستان را توصیف میکند و طولانی شدن داستان ،خواننده را خسته نمیکند چرا که مشتاق است تا بداند در نهایت چه اتفاقی خواهد افتاد . شاید در آینده داستانهای طنز بیشتری خواندم تا بیشتر از این دنیای پر اندوه فاصله بگیرم .