در جهان تو ،
آدمها که عاشق میشوند ،
آیا صبحها ، درخشش خورشید را
نشانی از امیدهای تازه نمیبینند ؟
در جهان روزمره تو
آدمها که برای هم شعر می نویسند
با دوستت دارم هایشان ،
سرخوشی بی پایانی نمی یابند؟
این سطوح سیمانی اطراف تو
چرا به انعطاف این کلمات مقدس ،
لطافت نمی یابد !
مگر نه این است که عشق
شراره های جهنم را نیز
به گلستانی مبدل خواهد کرد ،
در جهان تو
چرا بهار نمیشود ؟