دارو ندار ما ، تو بودی و نبودی
گمان بیهوده بود ، اینگونه چنگ زدن به تو .
آدمهای ساده دور خوشبخت !
ما بودیم
بی گمان ،
ترک خورده ، پوست انداخته ،
در قالب دیگری ، اما متولد شدیم
با دردهای نخستین ، با خراشهای آدمیان ،
دیگر ، زنان ساده خوشبخت ،
مرده اند ،
اینک ما ، باقیمانده در برهوت ، نامیرا در کویر ،
قد برافراشته ،
در خیابان زندگی ،
ادامه میدهیم
سر افراز ، سر بلند ، سخت ،
آری
این زندگی ماست .