بهشت مگر نه همین ، 

لبخند تو بود میان پاییزی های روزگار ‌

بهشت مگر نه همین لمس مهربانی تو بود 

میان قحطی مهر .

ما را از جهنم نترسانید ، 

ما را که بر سفره های بی نانی ، 

زیستن آغاز کردیم ، 

ما را که در فراق ، چشم بر در دوخته ، منجمد 

اما لبخند زنان سپری کردیم عمری را 

برای ما جهنم را زیستن ، 

عذابی دوباره نیست 

خود در جهنم ذهن پدران و مادرانمان

زیستن را ، 

خوب میدانیم .

تحقیر را ، بر تن خویش ، داغ شده ، 

سر کردیم 

تا بهشت دوست داشتن را از یاد نبریم .

با ما سخن از جهنم نگویید 

ما زاده جهنم ایم.