کتاب "یک زندگی ساده تر " از آلن دو باتن ، کتاب کوچک لذتبخشی است که میتواند نگرش عظیمی در خواننده ایجاد کند .
کتابی قوی و تاثیرگذار درباره راههای ساده کردن زندگی هایمان در این دنیای شلوغ است . این کتاب به لذت سادگی در خانه ، هنر ، کار ، روابط اجتماعی ، روابط عاطفی ....میپردازد و با زبانی ساده به شرح آن میپردازد . کتاب با این جمله آغاز میشود :
مطالعه فلسفه چه فایده ای دارد اگر تفکر شما را در مورد مسائل مهم زندگی روزمره بهبود ببخشد ؟ لودویگ ویتگنشتاین
کتاب به روابط ساده تر می پردازد . در زندگی واقعی به چه تعداد دوست نیاز داریم ؟ به دنبال چه روابط اجتماعی هستیم ؟چه اندازه خود واقعی مان را به دیگران معرفی میکنیم تا روابط بهتری داشته باشیم . چقدر نیاز داریم که در بیرون و با دیگران وقت بگذاریم ؟ایا هر میهمانی ارزش آن را دارد که انزوای خودمان را به خاطرش بشکنیم .
روابط اجتماعی ساده تر را بررسی میکند ، به بررسی ترس آدمها از تنهایی میپردازد و در نهایت اینکه همه آدمها از بیخانمان شدن و از دست دادن همه چیز و زندگی کردن در کلبه ای کوچک و بدور از همه ، میترسند. اما بوده اند آدمهایی که از این موقعیت ها برای خودشان به عنوان یک مراقبه و صلح درون استفاده کرده اند و به قول یک نویسنده آمریکایی ، دیوید تورو ، برای کسانی که آزادی درونی دارند ، مال و دارایی کافی در یک کلبه هست .درسی که این انسانها به ما می آموزند این نیست که باید در کلبه ها یا اتاقهای کوچک تک افتاده زندگی کنیم ، آنها به ما نشان میدهند که میتوان در شرایط مادی حداقلی زندگی کرد و در همین حال بلندپرواز بود . آنها به این ترس مان پایان میدهند که فروتنی مادی را باید به معنای خفت و خواری و فلاکت بگیریم .
شوق و اشتیاق برای زندگی کردن در مراکز و شهرهای بزرگ را بررسی میکند و درباره ترسهای آدمها از زندگی کردن در شهرستان میپردازد و از بحران پر مشغله گری میگوید و درنهایت به ویژگی های فردی میپردازد که چگونه یک راهب مدرن باشیم و با سادگی و وقار زندگی کنیم .به امور مادی درست توجه کنیم و هماهنگی را با امور مادی درک کنیم ، مادی گرایی بد از عدم درک درست اشیا ناشی میشود ، مادی گرایی خوب راهنمایی مان میکند تا چیزهای کمتری را بخواهیم و آنها را درست انتخاب کنیم و به وسایل ضروری بپردازیم که موجب آرامش و خوشنودی ما هستند
چطور کمتر متظاهر باشیم ، کمتر به اخبار اهمیت بدهیم و درنهایت با بحثی زیبا درباره بازنشستگی به پایان کتاب میرسیم.بازنشستگی به معنای ترک فعالیت هایی است که دلبستگی به آنها نداریم ، مانند بازنشستگی از روابط دست و پاگیری که سودی برایمان ندارند .اگر لازم است تعداد مراسمی که سودی برایمان ندارند و تنها باید در آن تظاهر کنیم که با همه موافق هستیم و لذتی در آن نیابیم را کاهش دهیم و یا بهتر نیست خودمان را از اینگونه روابط اجتماعی معاف کنیم ؟
گام مهم برای داشتن یک زندگی ساده تر ، خلاص شدن از دست چیزها نیست ، بلکه پاسخ به این سوال است که خواسته ها و آرزوهای حقیقی ما چیست ، سادگی که با هماهنگی با چیزهای درست و ضروری به وجود می آید و باعث آرامش و شکوفایی انسان میشود .