میگوید: از دل تاریکی ، ریشه ها پیدا میشوند ، بذرها راه خودشان را پیدا میکنند ، رشد میکنند ، پس تاریکی ، فقدان زندگی نیست ، خود زندگی است .
میگویم :اگر بذری مانده باشد برای جوانه زدن ، اگر بذرها ، دانه ها ، بقایا ، پوسیده باشند دیگر نه خاک ، خاک پذیرنده ، نه ریشه های کنجکاو و پر شور در جستجوی آب ، توانی نخواهند داشت .
میپرسد :از کجا میدانی ؟شاید هنوز آن آخرین بذر ، آن آخرین بذر نهفته در آخرین شکاف خاک ، مانده باشد .
میدانم ، میدانم ، بوی پوسیدگی را حس میکنم ، گرمای رویش رفته است ، خاک سرد و مرده، خورشید رنگ پریده ،
ایکاش آن آخرین بذر را در اعماق خاک رها کرده بودم .