عاشقان زبردستی بودیم بیشک ،
اما نه معشوق .
مهربانی را برای بخشیدن میخواستیم ،
اما نه برای گرفتن .
چون مورچگان دور اندیش ، اندک ذره ای عشق ، ذخیره نکردیم برای سیاه چاله زمستان .
سبدها خالی ، دستها خالی ، قلبمان خالی .
درس عبرتی اگر چه نشدیم برای دیگرانی که مارا تهی کرده بودند از مهربانی ،
بیشک ، خودمان راز پوسیدگی را کشف کرده بودیم
و همین کافی بود .