ای نوبهار !
گلستان را هدیه کردی بر این دشت
این عطر خوش شبانه !
این خنک نسیم عصر گاه
که هدیه توست بر زمین ،
دریغا که تو را سپاس نگفتیم
به شایستگی !
دریغا که جنگیدیم بر غنایم بیهوده خویش
و ندیدیمت با چشمان باز
و نبوییدیم تو را .
دریغا که نه شکوفه بودیم و نه برگ سبزی
نه خلوت شب بویی و نه سبزی علفی .
به خاکزار خویش
در غلتیده ، پریشان
از کنارت گذشتیم به سادگی
و در تابستان جهنمی غرق شدیم .