مینی سریال "Mare of East Town " به کارگردانی کریس زوبل ، داستان زندگی کارگاه میانسالی به نام مر را روایت میکند در شهری کوچک در نزدیکی فیلادلفیا. این سریال چندین جایزه را در جشنواره ها از آن خود کرده و اثری تحسین بر انگیز با بازی خانم کیت وینسلت است .
زنی سختکوش که در کار خود جدی است درگیر قتل دختر جوانی از ساکنان شهر میشود و در خلال پیگیری داستان قتل ، با زندگی این زن آشنا میشویم ، بر خلاف ظاهر سرد و جدی و سختکوش اش ، زندگی شخصی او به شدت به هم ریخته است . او بعد از خودکشی پسر جوان اش ، طلاق ، و نگهداری از نوه اش ، در آستانه یک فروپاشی درونی است .
مر چندان به ظاهر خویش اهمیت نمیدهد ، بیشتر به کارش اهمیت میدهد .او آنچنان در بین مردم شهرش پذیرفته شده که در شغل خویش هم از آنها جدا ناپذیر است .
در خلال روایت پلیسی سریال ، زندگی آدمهای اطراف مر ، به تصویر کشیده میشود ، مردمانی که هر کدام در پی حل مشکلات درونی خویش هستند و محافظت از خانواده .
مر ، بعد از خودکشی پسرش ، به درستی سوگواری نکرده است ، او به کار زیاد پناه میبرد تا با داستان مرگ پسرش و احتمال مقصر بودن خودش ، روبرو نشود . در جریان حل داستان قتل دختر ، مر خودش را دوباره مرور میکند و در نهایت به بخشش خودش و نگاه دیگری به زندگی قبل اش ، میرسد .
چطور میتوانیم به گذشته نگاه کنیم و خودمان را مقصر ندانیم ، برای یک مادر چه چیزی سخت تر و دردناک تر از سوگواری کردن برای فرزند است .
در جایی از سریال کارآگاه به مرد سالخورده ای که همسرش را به تازگی از دست داده است میگوید : ساده نیست که بعد مرگ عزیزی مثل قبل باشیم ، اما زندگی ادامه دارد ، قبض ها باید پرداخت شود ، دوباره باید آشپزی کنیم ، دوباره باید زندگی کنیم و کم کم یاد میگیریم که با شرایط تازه خودمان را وفق دهیم .
و من میدانم که چقدر دردناک و تلخ است بعد مرگ عزیزی ،دوباره صبح ها بلند شوی و یادت بیاید که دیگر آن آدم زنده نیست و تمام روز باید با این واقعیت زندگی کنی و زندگی کنی و زندگی کنی .
بهار میآید و شکوفه ها همه جا را فرا میگیرند ، تابستان با خنکای شبهایش میرسد با عطر مست کننده شب بوها، پاییز طلایی و زمستان تطهیر دهنده ، و این داستان زندگی است که باید ادامه پیدا کند همیشه .