۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

عاشقانه در بهمن

به یاد می‌آورم تمام سنگفرش خیابان هایی که طی نکردیم با هم .

تمام درختانی که در زیر رقص بازوانشان در باد ، آرام نگرفتیم .

تمام خنده های از دست رفته در کنارت، آوازهای نخوانده برایت.

صفحات کتابهایی که نخواندم برایت ، افق های دوردست که در کنار دشتها ، نداده ام نشانت.

هنوز به خاطرم هست ، نامت و نگاهت .

میدانم ، روزی که تمام میشود و سیاهی ذهنم ، چون ذهن پدر ، آغاز میشود .

تو مرا به خاطر بسپار .

تو مرا ادامه ده .

 

۱۶ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۴۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

آه مادر جان

روزهایی می‌رسد که دیگر نمیتوان از عشق گفت ، از آفتاب لب پنجره ، از خنکای صبح ، از روز ، از روشنایی ....
وقتی که بیداری میشوی و میفهمی که جان عزیز دیگری رفته است و مادری دیگر سوگوار ، تمام روز تاریک میشود ، ایکاش می‌توانستیم آن زن را بغل میکردیم ، کنارش می‌نشستیم و با نوای شیونش ، ما هم زار می‌زدیم ، برای تمام شب‌های زنده داری اش همدمش می‌شدیم .
آه مادر ، آه مادر جان ، چگونه آن مادیان با جنازه فرزندت ، از کوهستانهای دور و تاریک ، راه خانه تو را پیدا کرد ، تا شیهه  کند بر در خانه ، سم بکوبد بر زمین تا تو به درگاه بروی و ناگهان در چند ثانیه از مادری جوان و استوار ، به پیرزنی سوگوار تبدیل شوی. آن جنازه ، زندگی توست که بر خاک می‌غلتد و می‌غلتد و ...
روزهایی هست که دیگر نمیتوان نوشت ، فقط باید گریست .

۰۳ بهمن ۰۲ ، ۱۴:۲۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی