سرانجام
بازگشتیم به خانه
از نبردهایی سنگین و طولانی
نمیدانستیم آیا زنده مانده ایم یا در میدان نبرد مرده ایم!
نبردی که پایانی برای آن نبود .
پشت میز آشپزخانه نشستیم و چای نوشیدیم.
در سکوت عصری پاییزی، زنان کوچک خاموشی بودیم
گرد هم آمده، چون سربازان خسته میدان جنگ،غوطه در رویای فتح سرزمینی دور،
در سکوت بعد از نبردی سنگین،
تنها چای مینوشیدیم.