هشتم مارس، زنان نافرمان

زن بودن بسیار زیباست. چیزی که یک شجاعت تمام‌نشدنی می‌خواهد. یک جنگ، که پایان ندارد. بسیار باید بجنگی تا بتوانی بگویی: وقتی حوّا سیبِ ممنوعه را چید، گناه به وجود نیامد، آن روز یک قدرت با شکوه متولد شد که به آن نافرمانی می‌گویند.

•اوریانا فالاچی

(هشتم مارس؛ روز جهانی زن)

..................... . ...

روز خواهد شد

آن روز درمی‌یابم چرا تمدن، 

زنانه است ...

و چرا شعر، زنانه است

و چرا نامه‌های عاشقانه زنانه هستند

و چرا زنان،

هنگامی که عاشق‌اند

به گنجشک و نور 

و آتش بدل می‌شوند ...

•نزار قبانی

 

۱۸ اسفند ۰۳ ، ۰۸:۰۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اسفند با رضا براهنی

در میان استخوان‌هایم زنی آواز می‌خواند

و صدایش چون نسیم

سوی جنگل‌های آفاق طلایی می‌شتابد

برگ‌ها از گل و صدها میوه از هر برگ می‌سازد

و زمان در زیر باران نوازش‌های او

بر فراز تپه‌ها آرام می‌ماند

در میان استخوان‌هایش زنی آواز می‌خواند

و صدایش چون نسیم

از فراز قله‌های برف‌پوش دور

برف‌ها را می‌بارید 

- برف می‌بارد - 

 

در بهار صبح‌گاه دست‌های او

از افق‌ها تا افق‌ها برف می‌بارد

در میان استخوان‌هایم زنی آواز می‌خواند

 

گوش کن عابر

در میان استخوان‌هایم زنی آواز می‌خواند.

#رضا_براهنی

 

 

 

۱۵ اسفند ۰۳ ، ۱۳:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

گم شده

راه خانه ات را نمی شناختم
که بیایم ، بر در خانه ات، بکوبم 
بر درگاه خانه ات گلدانی بکارم، 
پنجره ها را بگشایم، 
کنارت فنجانی چای بنوشم
و برایت نغمه ای نو ، بخوانم.
راه گم کرده ، نابینای جاده ها ،
راه را به سنگلاخ ها گشودم
در شوره زارها،ریشه هایم را خشکاندم ،
در تاریکی جاده های باریک، زخمی و ترسان،
صدایت کردم ،
دور ماندم ، آواره ، سرگردان ،
سرزمین من ،خانه تو نبود
سرزمین من ، پر ز ترس و پر ز سنگ، بیابانهای خالی ،
کویر های ناشناخته‌  ،
تو را نیافته بودم  ، اما سخت و صیقل یافته،  زیر تابش خورشید،  زندگی کرده بودم و
دیگر هیچ چیز یارای شکست دادنم را ندارد.

۲۹ بهمن ۰۳ ، ۲۱:۵۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

درخت قاصدک

و من قاصدکی بودم که روزی باد مرا از خانه ات برد.

سبکبال و رها ، بر بازوان باد ، ایستاده بودم و می‌نگریستمت،

تو را ، که ایستاده بودی بر قاب پنجره ،

حیرت زده ، نظاره گر پرواز قاصدکی شکسته ، 

یک شب باد مرا با خود برد ، 

تا ریشه کنم در خاک ، 

در سرزمینی که قاصدکها هم جوانه خواهند زد ، 

باد مرا با خود برد ، تا مهربانی از یاد رفته زمین را ، برایم دوباره بخواند ،

اینک من درخت قاصدکم.

 

۲۸ بهمن ۰۳ ، ۲۱:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

دریغ مکن

و دنیا، جای بی رحمی است 

دنیایی که تو را کم دارد ، 

دنیایی بدون تو ، 

چون دشت تشنه باران، ترک خورده‌ و خاکستر شده ، 

بی حاصل ، تسلیم میشود .

دنیای بدون تو ، دنیای طوفانهای گرم و شرجی جنوب است که می‌تازد بر جانمان ، تا بخشکاند ریشه زندگی را .

اینگونه که خود را دریغ میداری از دنیای ما ، 

ای باران شفاف دم صبح، 

ای تو ،

ای رهایی بی رهایی،  

اینگونه که دریغ میداری نامت را از من ، 

تنها جهنمی خواهد ماند در تن این زندگی ، 

که تبعید گاهش زمین است و دیگر هیچ .

 

۱۶ بهمن ۰۳ ، ۱۹:۵۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نرگس کریمی

لذت تاریکی

زن در عمق تاریکی ایستاده است. جایی که تنها تاریکی مطلق است ، جایی که باید شجاعت ایستادن و نگریستن داشته باشی، خودت را ببینی، آنگونه که واقعا هستی ، نه آنگونه که وانمود میکنی ، جایی که ترس و شجاعت در کنار هم قرار می‌گیرند، صداقت و دروغ در کنار هم ، زشتی و زیبایی ، توهم و حقیقت ، واقعیت و خیال ، همه در کنار هم ایستاده اند ، و تو نمیترسی از هیج کس بودن، از خالی بودن ، از تهی بودن ، از هیچ بودن .....

زن تاریکی را لمس می‌کند، تاریکی را می‌بوید ، تاریکی را زندگی می‌کند و در زیر پوست زبر و ناهموارش، پنهان می‌شود، در عمق تاریکی ، ریشه می‌زند و زندگی می‌کند، از خنکی اش لذت می‌برد، از پنهان شدن ، از ناپدید شدن ، از عریان بودن ، از شفاف بودن لذت می‌برد.

زمانی خواهد رسید که باید برگرد ، باید به دنیای نور و زندگی برگردد و دوباره خودش را در دل تاریکی جا بگذارد .

آرام بگیر ، آرام، آرام در تاریکی ، در سکوت خویش مدفون شو ، زمان رهایی اندک است .

۱۵ بهمن ۰۳ ، ۱۲:۳۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

تنهایی دم مرگ

آدم‌ها، به شکل وحشتناکی تنها هستند ،حتی اگر صاحب خانه و خانواده باشند، همسر و فرزندان یا همراهی دیگر در کنارشان، چرا که در تجربه های ویژه زندگی‌شان، باید به تنهایی زندگی کنند ، آدم‌ها در تحمل درد تنها هستند ، در زمان بیماری یا اندوه ، درد کشنده را به تنهایی چون تجربه منحصر به فرد باید خود بچشند ، تجربه ای که باز گویی آن برای دیگران، بیحاصل است ، تنها خود فرد می‌داند که چه بر او گذشته است و چه تجربه دردناکی را از سر گذرانده، همین احساس در تجربه های دیگر زندگی هم وجود دارد ، تجربه شادی ، لذت ، خشم .....تو گویی ما آفریده شده ایم که چون ماشینی، احساسات مختلف را در خود فرو بریزیم و سرانجام‌ زهوار دررفته و بازیافتی ، به پایان برسیم.

سخن گفتن از تمام احساسات و شرح و بسط آنها، نمی‌تواند به تمام معنی ، آنچه هر انسانی آن را در خود حس کرده است به دیگران منتقل کند ، حس‌ها از هر آدم به آدمی دیگر ، در واقع تنها به سخن می آید و از زیستن آن حس ، سخنی نیست .

در نهایت آدمی در آخرین تجربه خویش ، مواجهه با مرگ نیز تنهاست، راهی که خود باید آن را طی کنی و در مسیر آن مدام از خود می‌پرسی که آیا ارزشش رو داشت ؟ارزش تمام آن سختی ها و دلشکستگی ها، آن اشکها و مرارت ها که برای زندگی کشیده شد ؟

آدمهایی که رهایشان کردیم ، یا دشمنشان داشتیم ، آدمهایی که دوستشان داشتیم ، آیا هر کدام انتخاب درستی بود ؟

تنهایی دم مرگ ، همان تنهایی است که باید با آن خو بگیریم، از آن نترسیم، دوستش بداریم ، عزت و احترامش کنیم و چون صاحب مجلس بر سر دلمان بنشانیمش، دیر یا زود با او تنها می‌شویم، فقط ما و او .

فقط او .

۲۹ دی ۰۳ ، ۱۵:۳۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی

سیم آخر

شاید برخی تصور کنند زندگی دارالتجاره ای بیش نیست بده بستانی کنند و بگذرند در حالی که اگر عقاب وار نگاه کنند خواهند فهمید زندگی یک قمارخانه است . قمارخانه ای که همیشه فرصت بازی به دست تو نمی افتد فقط گاهی امکانش را پیدا می کنی آن هم اگر قاعده بازی را بلد باشی آن هم اگر دست آخر را ببازی و بزنی به سیم آخر.

 

عزیز دلم می دانی سیمِ آخر چیست؟ همه خیال میکنند که سیم ساز است حتی یک نوازنده بی سواد روی صحنه زد به سیم آخر تارش گفت: این هم سیم آخر ! اما سیم آخر یعنی وقتی میرفتند قمار سکه زرشان را که می باختند ، جیبشان را میگشتند آخرین سکه سیم را هم به قمار میزدند. می زدند به سیم آخر ، به امید بردن همۀ هستی ، یا به باد دادن آخرین سکه نیستی.

 

عباس معروفی

 

۲۹ دی ۰۳ ، ۱۵:۱۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

خدا نگهدار آقای نبوی دوست داشتنی

خبر شوکه کننده است: ابراهیم نبوی ، طنز پرداز معاصر ، به زندگی خویش پایان داد. 

او که زمانی ، خنده و شادی را به نسل ماتم زده ما، هدیه میداد، سرانجام در اندوه و افسردگی به پایانی دردناک رسید.

تمام آن سالهایی را به یاد می آورم که روز آنلاین ، اخبار روزانه را همراه با باقی مطالبش، برایمان ایمیل میکرد و گل سرسبد تمام مطالب آن نوشته های ابراهیم نبوی بود که حال دلمان را بهتر میکرد و به یاد می‌آورد که هنوز هم هستند استعدادهای بی نظیری که می‌توانند با قلم جادویی خویش معجزه کنند .

حالا در این آخرین روزهای دی ماه ، مرد قلم طلایی ما ، آخرین مطلب خود را نگاشته است ، اینبار نه شادی که به مرثیه ای عظیم. 

آسوده بخواب آقای نبوی دوست داشتنی، شاید دنیای دیگری باشد که در آن لازم نباشد غم وطن داشته باشی و داغ تبعید.

آرام بخواب مرد جادویی ، آرام بخواب. 

۲۷ دی ۰۳ ، ۱۵:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

دی ماه با حمید سلیمی

در آینه 

زنی بودی که می‌خندید

با موهای آشفته

و گردنی از بوسه‌ها کبود

در آینه

 مرد خوشحالی بودی

بازگشته از سفری دور‌

به خانه‌ای که زنی منتظرش بوده

 

در آینه 

گرگ نبودی

و دندان‌هایت بوسه‌ها را نمی‌درید

آواز می‌خواندی

و پرنده‌ای هر صبح از گلوی تو بوسه برمی‌داشت

می‌برد برای معشوقش

و عصرها برای تو دعا می‌کردند

 

در آینه فروغ جوانمرگ نمی‌شد 

در آینه شاملو بودی 

و آیدایی برای خانه‌ات داشتی 

وقتی پیر می‌شدی 

داروهایت را سر وقت می‌داد

و وقتی می‌مردی

برایت فاتحه می‌خواند 

 

گریستی

آینه‌ را شکستی

و به تنهاییت برگشتی...

حمید سلیمی

۲۳ دی ۰۳ ، ۱۲:۲۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نرگس کریمی