مادر میترسد ، در این سالهای رو به سالمندی ، بیشتر میترسد ، از تلفن های بی گاه وحشت دارد ، تا گوشی تلفن را جواب بدهد دلش هزار راه میرود ، توی دلش تند تند دعا میخواند که تلفن درباره خبر بدی نباشد ، خبر بدی از فرزندانش نباشد .....
خودش میگوید هیچ نعمت و عذابی بالاتر از مادر بودن نیست ، همیشه دلت در تب و تاب است ، فکرت هزار جا هست ، در هزار نقطه ، نگران روز و شب شان، مادر شدن سخت است ، سخت .
دعای بعد نمازش این است که دیگر به مرگ آبرومندی از دنیا برود قبل از اینکه از دست دادن دیگری را تجربه کند .
دلهره و ترس میهمان این روزهای خانه مادر است ، کسی نمیتواند به او آرامش بدهد ، به او بگوید که دل قوی دار ، همه در سلامت و آرامش اند و خواهند ماند ، مگر میشود که در این گردباد حوادث در سلامت و امنیت باقی بمانیم .