۴۰ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

دلهره مداوم

مادر میترسد ، در این سالهای رو به سالمندی ، بیشتر میترسد ، از تلفن های بی گاه وحشت دارد ، تا گوشی تلفن را جواب بدهد دلش هزار راه میرود ، توی دلش تند تند دعا می‌خواند که تلفن درباره خبر بدی نباشد ، خبر بدی از فرزندانش نباشد .....
خودش می‌گوید هیچ نعمت و عذابی بالاتر از مادر بودن نیست ، همیشه دلت در تب و تاب است ، فکرت هزار جا هست ، در هزار نقطه ، نگران روز و شب شان، مادر شدن سخت است ، سخت .
دعای بعد نمازش این است که دیگر به مرگ آبرومندی از دنیا برود قبل از اینکه از دست دادن دیگری را تجربه کند . 
دلهره و ترس میهمان این روزهای خانه مادر است ، کسی نمی‌تواند به او آرامش بدهد ، به او بگوید که دل قوی دار ، همه در سلامت و آرامش اند و خواهند ماند ، مگر میشود که در این گردباد حوادث در سلامت و امنیت باقی بمانیم .

 

۳۰ آبان ۰۰ ، ۲۲:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

اخرین شبانه آبان

ما وامدار تمام عاشقان زمین هستیم 

آنان که تیرگی شبانگاه را تاب نیاوردند ،

آنان که دل به صبح ، به سپیده بستند 

آنان که روز را ، نور را ، یک به یک زیستند .

 

دل داده بودند به زیبایی بی بدیل عشق .

دل داده بودند به تشنگی بی تمام روز .

دل داده اند به رنج و سختی مکرر شب .

دل داده بودند به التهاب ، به خستگی روز .

آن عاشقان زنده زمین 

آن فکرهای روشن فردا 

آن تکه های شکسته دیروز 

آن بازتاب بی خش فردا .

 

آن عاشقان تنهایی ، را می‌شناسی؟

 

۳۰ آبان ۰۰ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آبان ۱۵

"جایی که عشق باشد آنجا خطر نباشد."

 

دفترهای خط خورده مشق شبانه

رها شده در ایوان خاک خورده خانه،

کلمات سرگردان 

کلمات ترسان 

کلمات گیج و گنگ و منگ 

راه گم کرده در خطوط بسته یک کاغذ 

اگر 

در ستایش تو 

به پرواز نیایند .

 

سرک می‌کشد ماه به ایوان خانه 

می‌نوشم مهتاب را 

سر میکشم کلمات را 

در ستایش عشق 

همین بس 

که جان داده باشی ،

با ماهتاب و آسمان و دنیای تار شب ،

تا خطر کنی 

راه را.

تو را 

و زندگی را 

بی چشمداشت .

 

 

 

 

 

۲۸ آبان ۰۰ ، ۱۸:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آبان ۱۴

" ما را به جز خیالت ، فکری دگر نباشد "

 

خیابان به خیابان 

طی کرده ام 

این طولانی راه روز را 

سنگفرش ها 

نقش قدمها یم گرفته 

در سراسر این شب بلند ،

زندگی را پاک میکنم 

با جای پاهایم 

تا طرحی دگر بیابد 

روز دگر 

نقشی دگر ،

تکرار میشود اما 

تنها یک نقش واره 

هر روز 

نقش خیالت.

 

۲۶ آبان ۰۰ ، ۲۳:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آبان ۱۳

زندگی خواهم کرد بی تو 

بی تردید .

دلخوش خواهم ماند 

با اندک شادی هایم.

دوباره خواهم خندید ،

دوباره خواهم زیست 

سر خوشانه ،

خواهم کشید در آغوش مستی شب‌های تنهایی را ،

خواهم بلعید کلمات را 

خواهم خواند 

خواهم سرود ،

گاه تند ، گاه آهسته 

پیش خواهم رفت ،

اما ،

باقی ام 

به عشق ،

بی‌شک .

باقی ام 

به دوست داشتنت 

به یقین 

بدان .

 

 

 

 

۲۵ آبان ۰۰ ، ۲۲:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

پاییز طلایی

در یک دنیای خیالی زندگی میکنم ، خواهر در ذهنم زنده است ، هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم با خودم می‌گویم چقدر دلم برای صدایش تنگ شده ، باید به او تلفن بزنم .

خواهر در خانه اش مثل هر روز صبح ، شروع میکند به انجام دادن کارهای روزانه اش ، تا ولع تمیز بودنش را فرو نشاند ، در سرش نقشه های جدیدی دارد برای تمیز کردن همه چیز ، همه خانه های اطراف ، همه دنیا .میشوید و می‌سابد و دعوایمان میشود که آب را هدر میدهد و ....

مادر در ذهنم جوان است ، زیبا و سر خوش ، خانه پر میهمان است ، مادر چراغ خانه است ، هیچ پسر و دختری را از دست نداده ، نه جانش فرسوده است نه روحش ، غمی ندارد ، سر خوش از خانه و خانواده ، میهمانداری میکند و مهر میورزد.

صدای پدر در خانه می‌پیچد ، با دستهای بزرگ و زمخت و پاکت بزرگ انار های قرمز و خندان ، چهار شانه و تنومند .بیماری برای پدر معنا ندارد ، روز تعطیل معنا ندارد ، مرد باید همیشه کار کند ، پدر می‌گوید .

من نوجوانم ، دارم تند تند کتاب می‌خوانم ، دن آرام را می‌خوانم ، عاشق ادبیات روسیه هستم ، شقایق و برف را تمام کرده ام ، زمین نو آباد را هم ، دارم کتاب را می بلعم ، غولهای قرن را میخواهم بخوانم ، می خواهم فقط بخوانم ، همه چیز را . برادران کارامازوف ، یک روز به درازای یک قرن را ، جنگ و صلح را ، همه چیز را .

در سرم داستان های تازه ای است .

چراغ علاالدین روشن است ، کتری دارد روی چراغ قل قل میکند ، عصر پاییزی است ، صدای کاست پاییز طلایی می آید ، همه هستیم ، جوان ، سالم ، زنده . 

و زندگی به زیبایی در ذهنم میگذرد .

 

۲۵ آبان ۰۰ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آبان ۱۲

در دورترین جغرافیای جهان 

ایستاده ای 

انگار.

نه راهی هست 

از میان دشت های محو شده ،

و نه کوره راهی سنگلاخی .

زمین 

در زیر پایم 

مرا می‌کشد در خود 

تا ریشه دهم در حضورم .

تو در دوردست رویای 

و من 

در حضور بی رویا .

"بین ما دریاها فاصله افتاده است ."

۲۴ آبان ۰۰ ، ۲۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آبان ۱۱

شب زیبا نیست ،

دمی که به خاموشی می‌گذرد 

رودها باز می‌ایستند از جریان زنده خویش 

گنجشکها در سکوت خالی درخت ، می‌میرند 

و آفتاب 

دردانه نورش را 

با خود به پستو میبرد .

شب زیبا نخواهد بود ،

در بیکران یک شهر ،

غوطه ور شدن ،

در تباهی خاموش خیابان ،

ملول و خواب آلود ،

با خوابهای خط خطی،

بی تو .

 

 

۲۴ آبان ۰۰ ، ۲۳:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

شبانه ای در آبان ۱۰

میسوزد در آتش 

صنوبر پیری 

در دشت .

شعله های آتش 

بر جان خسته اش 

می‌سرایند واپسین ترانه زندگی اش را 

تا بدرود گوید

دشت ، آسمان ، زمین 

و زندگی را .

تو آن 

آتش مقدسی 

بر جان خسته صنوبر م

که گاه رفتن ،

واپسین زمزمه 

آن توست.

 

 

۲۴ آبان ۰۰ ، ۱۹:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی

رنج

رنج ، رنج نمی‌آفریند ، رنج قدرت می‌آفریند .

انبوه رنج‌های هزاران هزار مادر جدا مانده از فرزند ، هزاران هزار عاشق جدا افتاده از معشوق ، هزاران هزار سوگوار در عزای عزیزان ......

تنها با رنج میشود سپری ساخت در برابر تلاطم اندوه ، تنها با جنس اندوه میتوان به جدالی چنین نابرابر ، رفت.

جدال با تمام واقعیت ، با هجوم اتفاق ، با سوختگی تن و روح و شعله افتاده بر قلب ، تنها با سپر رنج میسر می‌شود .

از اندوه ،قوی شو .

از رنج ، قدرت بگیر .

از غم ، بلند شو .

 

۲۴ آبان ۰۰ ، ۱۷:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نرگس کریمی