شب زیبا نیست ،
دمی که به خاموشی میگذرد
رودها باز میایستند از جریان زنده خویش
گنجشکها در سکوت خالی درخت ، میمیرند
و آفتاب
دردانه نورش را
با خود به پستو میبرد .
شب زیبا نخواهد بود ،
در بیکران یک شهر ،
غوطه ور شدن ،
در تباهی خاموش خیابان ،
ملول و خواب آلود ،
با خوابهای خط خطی،
بی تو .