اندوه ،اندوه است دیگر.حالا چه فرقی میکند چه اندوه ی.اندوه از دست دادن فرزند ، ازدست دادن عزیزان،اندوه عشق ،اندوه مادری که بچه اش دنیا نیامده در شکمش میمیرد هم همان قدر بزرگ و تلخ است که آدم فرزند بزرگسال را از دست بدهد.فرزند از لحظه نخستین ،جزیی از روح مادر میشود ،روشنایی مادر است چه به دنیا بیاید چه نیاید.
تا اندوه نباشد شادی بی معنا خواهد بود.تا از دست دادن نباشد،ارزش داشتن،در کنار هم بودن و قداست زندگی تبلور نخواهد کرد.تا اندوه عشق نباشد،لمس عمق احساس آدمی ممکن نخواهد بود،تا اشکها جاری نشوند ،زیبایی روح دیده نمیشود،آنگاه که بدانی قسمتی از کل هستی ،که در دامان جهان رها شده ای تا چون ذره معلق نور ،راه را پیدا کنی ،که بالا بروی ،که در دست باد آشفته شوی تا در بطن زمین ،آرامش یابی،تا آن دیگری را از خود بدانی،تا مهربانی را بیاموزی ،تا دیگری را ببخشی ،تا خود خود زمین شوی،بخشنده و زندگی بخش.تنها در اندوه عشق ،عشقهای پاک و معصوم ،است که به واقعیت زیبایی جهان و زندگی دست مییابی.
اندوه از دست دادن ات را در آغوش بگیر.اندوه نبود عزیزان را.آن را با تمام وجودت مزه مزه کن ،بگذار زمان سوگواری در تو طی شود ،اما تسلیمش نشو.نگذار صبح ها اندوه چون ماری ،دورت چنبره بزند و تو را به کام بکشد.دست اش را بگیر ،کنار خودت بنشان ،چون کودک کوچکت،صبح را با او آغاز کن.مضحک است به کسی که عزیزی از دست داده است گفتن که اندوه و غم را فراموش کن.مگر میشود به آن حفره خالی قلبت که از فقدان می آید ،از مرگ و نیستی،خیره نشوی،و اشک نریزی.مگرآن نفسی که از زندگی دزدیده شد ،مقدس نبود .آنقدر مقدس که ارزش یادآوری بسیار دارد.
دست اش را بگیر .با خودت همراهش کن.راهش ببر،برایش آواز بخوان،با او آشنا شو،لمسش کن،تا عمق وجودش وارد شو،تمام پیچ و خم اش را طی کن، تمام تمام ذره هایش را نفس بکش.
اما غرق نشو،ذرات نور سحرگاه را در قلبت ذخیره کن تا در عمق پیچ های تو درتو راه را برایت روشن کنند.هر روز با خودت سفر سخت و تلخ اندوه را طی کن تا ذرات سحرگاه بیشتری برای روشنایی نیاز داشته باشی،هر آنچه از عشق نیاز داری در خود ذخیره کن ،از صدای خنده بچه ها،از دوست دارمهایشان ،از لبخند مهربان مادر ،از خاطرات ناب مهربانی،از عطر خوش شب بوها،از عطر کاجها،از صدای سخن عشق ندیدم خوشترها.از روزگارانی که مهری به دل مینشیند و....
دست اش را بگیر و در زندگی با او قدم بزن.در کنارش راه برو نه در درونش،راز رهایی را بیاب .
****************
سوگواری بعد از مرگ عزیزی ،کاری جمعی است ،بدترین و تلخ ترین نوع آن سوگواری در تنهایی است،زمانی که بنا به شرایطی باید بار را بر دوش بکشی به تنهایی.
دوست عزیزی میگوید :زمانی که عزیزی را بر اثر بیماری کرونا از دست دادیم و مجلس و مراسمی نبود برای سوگواری،من و مادرم به جان خانه افتادیم ،تمام روزهای بعد آن را با تمیز کردن خانه گذراندیم ،یک خانه تکانی مرگبار ،یک واکنش به سوگواری تنهایی.
ورزش کردن های سخت و طولانی ،نوعی پاسخ است به سوگواری در تنهایی،زمانی که نمیتوانیم برای آخرین بار در آخرین سفر زندگی عزیزی رهسپار اش کنیم ،ساعتهای طولانی خود را به ورزش و موسیقی بسپاریم تا در درون اندوه غرق نشویم ،زمانی که اشک میریزیم اما به سختی ورزش میکنیم ،اندوه در گوشه اتاق ما را مینگرد ،منتظر میماند تا لحظه ای مارا در خود فرو رفته بیابد و ببلعد،اما ما آنچنان در آن نتهای جادویی غرق میشویم تا تمام لحظه های ناب زندگی را دوباره ببلعیم ،به اندوه فرصت میدهیم تا کنارمان بماند و با ما باشد ،هنوز هم هست ،حضوری مدام و همیشگی دارد دیگر ،اما در کنارمان ،دست اش را میگیریم چون کودکی و با او به زندگی سلام میکنیم .
اینک با من همراه شو .