هر شب که خیابانهای عریض و خالی را طی میکنم، به ماه نگاه میکنم که تمام راه را همراه من است ، به درختهای کنار خیابان ، به یاران همیشگی من در پیاده روی های شبانه .
دیگر تنها نیستم ، آسمان ، زمین ، ماه در حقیقت مال من اند ، هر روز که سپاس میگویم همراهی خالصانه شان را .
چه زیباست که در درون تنهایی عمیق ناگهان یک همبستگی دیگر جوانه بزند ، تو نا خودآگاه به ریشه های دیگر گره بخوری و جزیی شوی از آنچه که باید تبدیل شوی ، خاک ، زمین ، طبیعت ، نبض تپنده هستی ، دلم میخواهد اگر تناسخی در کار باشد در دنیای دیگر یک درخت باشم کنار یک خیابان تا هر شب تنهایی زنی را که در قدمهایش زنده میشود، را پر کنم ، دلم میخواهد نسیم باشم تا بر صورتش بنوازم ، دستی به مهربانی .
دلم میخواهد در دنیای دیگر خود زمین باشم .