چشم انتظار مانده ، ساعتها به حیاط نگاه میکند ، به در ، نمیدانم چشم انتظار کدام فرزند است ؟
فرزندی که دیگر هرگز نخواهد آمد ؟
کدام تصویر در ذهن مردی که معلق است میان زمان و مکان مانده است ؟
چشم انتظار چیست ؟ زندگی یا مرگ ؟
تصویر تلخی است از آن جان مقدس ، جانی که نفسی مقدس تر دارد، برای محبت دستی شاید ، برای نگاهی آشنا ، و یا آخرین بدرود با جهان .