نخلم !
میتابد آفتاب جهنم
بر پوست سخت و ناهموارم
در شرجی تابستان .
تاب میآورم زندگی را
آرام آرام .
وز وز مدام حشرات
و نامهربانی تش باد* ها در هجوم گاه و بیگاهشان
بر صورتم ،
میفشارد گلویم را .
گاه در خوابم ،
خنکای سرزمینهای دور را
حس میکنم
در ریشه هایم،
با نگاه مهربان عابران
در زیر سایه ام.
خسته از همنشینی مدام با ذرات غبار آلود گرما
قامت خم کرده و عرق کرده
باران را
آرزو میکنم و تو را .
*تش باد : باد گرم در جنوب ایران .