ای انتظار شیرین !در بلوغ جوانی ات

چه زیبایی.

به زیبایی رویای شبانگاه تابستانی خفته در کودکی ،

معطر در عطر شب بو و آرامیده در بستر یاس .

درخشان جلوه میکنی 

و پر فریبنده ،

اما شکننده تر میشوی 

در غروب هر روز ،

که جان را با جان کندنی دشوارتر 

به وعده رویای خوشتری 

به پایان می‌بریم .

ای انتظار پر تمنا !

در میان لذت نوشیدن یک فنجان چای 

در همنشینی مداوم تو ،

و گوش سپردن 

به صدای تمنای دمی که میگذرد 

بی او ،

همچنان متولد می‌شوی .

آغوش می گشاییم برایت

پیشکش ما بر تو باد 

جان ما .

درنگ کن 

درنگ