تنهایی مگر میشود هر روز صبح بلند شد و در تیره روشن های روز ، بی هیچ یادی و نوری در دل ، چون ققنوس ، زاده شد دوباره از خاکستر اول صبح .
بی امید تکرار خاطره ، بی امید به روشنی دل ، بی امید به همین ذرات کوچک نور ، مگر میتوان دوام آورد .
روزگار اگر به سختی بگذرد نیز بگذرد ، گنجینه های دلت را مخفی  نگاه دار .