شب سایه گسترده اینچنین سرد و خشن
بر مردمان خسته این شهر
پشت شیشه باد می آید
هوای تیره شهر ، دوردست رویا را
غبار آلود کرده ،
از دور میبینم ، روشنایی های زندانی
پشت این پنجرههای مات خانه های دور را .
آه ، مردمان خوشبخت ،
مردمان خواب آلوده ،
مردمان خو گرفته ،
یا که شاید مغموم ،
عاشق و تنها .
روشنایی ها چه خواهند گفت
در دل شبهای سرد زمستانی
آه ، ایکاش
پشت یک پنجره خوشبخت
انتظارم را میکشیدی .