هیچ گاه زندگی را اینگونه سر نبریدند 

در سلاخ خانه خیابان ،

اینگونه که تو را می‌کشند هر روز 

در جانمان 

ای امید مقدس !

آفتاب را انکار می‌کنند 

در هر طلوع 

چرا که توان نابود ساختنش نیست برایشان 

ذرات نور را انکار نتوانند 

تنها شکوفه ها را پرپر می‌کنند 

که بلندای دستانشان 

به نوک شاخه های زیبایی تو می‌رسد 

اما به آفتاب مقدس ، نه .

ای شکوه !ای حیرت !

دوام بیاور دمی دیگر 

شاید که صبح 

در همین نزدیکی 

از خواب بیدار شود .